تلنگر هشتم

  • نویسنده: حميده خزائي
  • تعداد صفحات: 80
  • نوبت چاپ: اول
  • سال چاپ: 1394
  • انتشارات: گل‌محمّدي
Gol Publish
چیزی برای دانلود وجود ندارد.

بين تمام دوستان و آشنايان معروف بود؛ معروف به اين كه به پدر و مادرش نيكي بسيار مي‌كند و در حق آن‌ها سنگ تمام مي‌گذارد و از هيچ كمك و محبتي دريغ نمي‌كند.
شبي با هم خلوت كرده بوديم؛ از گذشته‌ها برايم تعريف مي‌كرد؛ از زمان‌هايي كه ساعت‌ها پاي پدر را نوازش مي‌كرده تا بلكه از شدت درد پاي او بكاهد و براي دقايقي پدر خوابش ببرد.
مي‌گفت درست در همان دقايقي كه مشغول مالش انگشتان پاي پدر بودم و كف پاهايش را در دستانم گرفته بودم، با خود اين‌گونه مي‌انديشيدم كه خداوندا، چه اجر و پاداش بزرگي برايم در نظر گرفته‌اي؟

T08_resize

براي من كه تمام عمر خود را وقف پدر و مادرم كرده‌ام و يك لحظه از آن‌ها غافل نشده‌ام!
مغرورانه به آينده فكر مي‌كردم كه آيندگان چه تاج پادشاهي بر سر من خواهند گذاشت!
حتما از من تنديسي خواهند ساخت و به عنوان نماد و اسطوره خدمت به پدر و مادر در ميدان اصلي شهر نصب خواهند كرد تا ديگران ببينند و درس بگيرند.
تا اين جاي حرف‌هايش با بغض سخن مي‌گفت اما سرانجام گريه امانش را بريد و صداي هق‌هق‌اش بلند شد.
به قصد دلداري گفتم: «تو كه براي پدر و مادرت از هيچ كوششي فروگذار نكردي، ناراحت نباش. حتما روح آن‌ نازنينان از كارهاي تو شاد است و خداوند نيز از تو راضي است و …»
در ميان گريه و هق‌هق، با صدايي بريده بريده گفت: «منتظر دريافت اجر و پاداش از خداوند بودم، غافل از اين كه در تمامي آن لحظات كه كف پاهاي پدر در دست‌هايم بود و نوازش مي‌كردم، بزرگ‌ترين پاداش را از خدا دريافت كرده بودم و توفيق انجام همان‌ كارها، خود بزرگ‌ترين پاداش بوده است. كاش قدر پاداش‌هايم را بيشتر مي‌دانستم؛ كاش …»

مطالب مرتبط

پیله در تاسیان

حمید صمدی

اول

لبخند از تو، طوفان از من

مهدي گل‌محمدي

اول

امدادگر حوادث

دکتر حسین ملازمیان / دکتر احمد ابوالحسنی

اول

باز باران با چشم‌هاي تو

باز باران با چشم‌های تو

مهدی گل‌محمدی

اول

مشاوره کنید

مشاوره با ما هزینه ندارد، شما می توانید با راه های زیر با ما در ارتباط باشید.

051-38455888 info@golpublish.com
ارسال پیام

میهمان ما باشید

دفتر مرکزی:
مشهد
تلفن:051-38455888 (چهار خط)

تماس با ما