تلنگر چهارم
اگر درست نگاه كنيم در پيرامون زندگي روزمره ما اتفاقات ريز و درشتي رخ ميدهد كه هر يك از آنها ميتواند سرآغاز تلنگري ژرف و بيپايان باشد كه مسير زندگيمان را تغيير دهد.
روزي در یک مراسم رسمی که رجال دولتی و کشوري حضور داشتند، پیرمردي روستایی که سواد چندانی هم نداشت و فقط چند سالی در مکتبخانههاي قدیم درس خوانده بود براي عرض موضوعی به جایگاه فرا خوانده شد.
وي در ابتداي صحبتش و بدون هیچ حاشیهپردازي خطاب به مسئولین رده بالاي کشور گفت: «لطفا بروید و تربیت نمودن فرزند را از پدر و مادرتان بیاموزید.»
همه زیر چشمی یکدیگر را نگاه میکردند که وي چه میگوید؟!
چرا چنین بیپروا سخن بر زبان جاري میسازد؟!
یعنی ما که سکان هدایت کشور را در دست داریم، در تربیت فرزند خود درمانده شدهایم؟!
دیري نگذشت که پیرمرد روستایی سخنش را تکمیل کرد و گفت: «تربیت نمودن فرزند را از پدر و مادرتان بیاموزید، چرا که آنها توانستند فرزندانی مانند شما تربیت کنند که امروز ميتوانيد مملكتي را اداره كنيد و …»
تلنگر را ميتوان در هر جايي جست و از هر كسي شنيد.
لطفا آغوشتان را به روي مهرباني تلنگرهاي پروردگار بيهمتا بگشاييد.